دختر بچه ای نمی دانست عشق چیست, از سر کنجکاوی از اطرافیانش پرسید عشق چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دختری گفت : اولش رویا , آخرش بازی است و بازیچه …
مادرش گفت : عشق یعنی رنج پینه و زخم و تاول کف دست …
پدرش گفت : ساکت باش بی ادب” این به تو نیامده…
رهروی گفت : کوچه ی بن بست…
سالکی گفت : راه پر خم و پیچ در کلاس سخن …
معلم گفت : عین و شین است و قاف, دیگر هیچ…
دلبری گفت: شوخی لوسی است….
تاجری گفت : عشق کیلو چند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مفلسی گفت : عشق پر کردن شکم خالی زن و فرزند …..
عاشقی گفت : خانمان سوز است بار سنگین عشق بر شانه …
شیخی گفت : گناه بی بخشش…
واعظی گفت : واژه بی معناست …
زاهدی گفت : طوق شیطان است …
محتسب گفت : منکر عظماست …
قاضی شهر گفت : عشق را فرمود حد هشتاد تازیانه به پشت…
جاهلی گفت : عشق را عشق است ….
پهلوان گفت : جنگ آهن و مشت …
رهگذر گفت : طبل تو خالی است یعنی آهنگ آن ز دور خودش است …
دیگری گفت : از آن بپرهیز میسوزاند تورا ….
طفل معصوم با خودش گفت : من فقط یه سوال پرسیدم