loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

یه روز ملانصرالدین خرش رو گم می کنه ، تو کوچه و بازار دنبالش می گشت و با صدای بلند خدا را شکر می کرده. اهل بازار ازش می پرسند: چی شده ملا که این قدر هراسونی ؟ ملا می گه : خرم رو گم کردم. اهل بازار

آخرین ارسال های انجمن

داستان خرگمشده ملانصرالدین

naser بازدید : 1285 چهارشنبه 10 اسفند 1390 : 13:17 ب.ظ نظرات (0)

یه روز ملانصرالدین خرش رو گم می کنه ، تو کوچه و بازار دنبالش می گشت و با صدای بلند خدا را شکر می کرده. اهل بازار ازش می پرسند: چی شده ملا که این قدر هراسونی ؟ ملا می گه : خرم رو گم کردم. اهل بازار با تعجب ازش می پرسند :

چی شده ملا که این قدر هراسونی ؟ ملا می گه : خرم رو گم کردم. اهل بازار با تعجب ازش می پرسند : پس شکرکردندت برای چی هستش ؟ ملا در جوابشون می گه : به خاطر این خدا رو شکر می کنم اگه خودم هم با خرم بودم و هر دو با هم گم شده بودیم اون وقت چه خاکی بر سر باید می کردم !!!!! و حالا به جای من یکی دیگه دنبال من و خرم می گشت !!!!

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 79
  • تعداد اعضا : 2118
  • آی پی امروز : 359
  • آی پی دیروز : 266
  • بازدید امروز : 633
  • باردید دیروز : 443
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,969
  • بازدید ماه : 3,969
  • بازدید سال : 302,526
  • بازدید کلی : 7,382,219