loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

    همین طور که می رفتند به جوی بزرگی رسیدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت بر جای ایستاد و تکان نخورد.  شتر رو به موش کرد و گفت : «برای چه ایستاده ای ؟! مر

آخرین ارسال های انجمن

حکایت موش وشتر

naser بازدید : 915 یکشنبه 15 تیر 1393 : 22:22 ب.ظ نظرات (0)

موشی کوچک مهار شتری را در دست گرفته به جلو می کشید و به خود می بالید که این منم که شتر را می کشم. شتر با چالاکی در پی او می رفت. در این اثنا شتر به اندیشه ی غرور آمیز موش پی برد. پیش خود گفت : «فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسم و رسوا گردی.»

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 178
  • تعداد اعضا : 2118
  • آی پی امروز : 403
  • آی پی دیروز : 240
  • بازدید امروز : 3,462
  • باردید دیروز : 343
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3,462
  • بازدید ماه : 9,418
  • بازدید سال : 307,975
  • بازدید کلی : 7,387,668