aradmadadi
ارسالها : | 41 |
عضويت : | 3 /2 /1391 |
سن : | 24 |
تشکر شده : | 13 |
|
حکایت
حکایتگنجشک به خداوند گفت : لانه کوچکی داشتم لانه خستگی وسرپناه بی کسیم بود، طوفان تو بی هنگام وزید وآن را از من گرفت،کجای دنیای بزرگ وپهناور تورا گرفته بود ؟ خداوند فرمودند: ماری در راه لانه ات بود ، تو خواب بودی باد را فرستادم ، گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تو از کمین مار پر گشودی > چه بسیار بلا که از تو بواسطه محبتم از تو دور کردم وتو ندانسته به دشمنیم برخواستی (وما یعلم جنود ربک الا هو).
|
|
سه شنبه 05 اردیبهشت 1391 - 22:31 |
|